خدایا...

دنیای کاغذی من

شرمنده ام ، که بی تو ... نفس می کشم هنوز...

خدایا بار دیگر رمضانت صدایم می زند.نکند چوب خشک زندگی رمقم را بگیرد و دوستیت را نتوانم.چه زود می گذرد ثانیه های عمر بی حاصل! چه زود می گذرد عطش لبهای تابستان. چه زود می رود سیاهی چشم شب!و چه زود می رود جاده غمزده تکرار زندگی!نکند لحظه های ناب سحر و افطار بی من سپری شود! نه نه مگر چند بهار لبخند می زنم؟ مگر برگ چند خزان را رنگ می زنم؟ و برف چند زمستان را هاشور؟

ثانیه های عمر کوتاهم بی باطری نگاهت نمی ماند.باید بلند شوم .میدانم بیدارم می کنی..اللهم افتحتح الثنائ بحمدک...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در پنج شنبه 19 تير 1393برچسب:,ساعت14:39توسط زینب | |