دنیای کاغذی من

شرمنده ام ، که بی تو ... نفس می کشم هنوز...

 

نمی دونم برای چی این حرفهایم رو اینجا می نویسم......عادت کردم مثل اینکه

سر نمازم گفتم خدا ولی باز میگم........

خدای من.....بگو چیکار کنم؟؟!!!!! خدا بگو چیکار کنم؟؟؟؟

اینها چیه نشونم میدی؟؟!!!! باور کن خدا نمی فهمم.....حتما می خوای بدتر نشونم بدی تا شاکر اون چیزی باشم که قراره بهم بدی؟؟!!!........درسته خدا؟......درست فهمیدم؟

برای این مورد که حتی فرصت فکر کردن هم نداشتم.......یعنی چی اخه؟

چرا بدتر میشه؟

حتما صلاحم نیست........درسته خدا؟

صبورم و راضی به رضای تو.........

اما یه چیزی عذابم میده....یه فکری عذابم میده...نکنه خرابکاری کردم؟؟!!! و به خاطر همین فقط به من علامت نشون میدی و هنوز لایق نشدم؟؟!!!

خدا چیکار کنم؟ دیگه چیکار کنم؟ سرراهم قرار بده با جون و دل انجامش میدم.....

در خانه تو چیزی که با تمام وجودم ازت خواستم دقیقا الان برعکس شده؟!!!!!!

می خواستم دیگه دنبالش محبت نگردم.......ازت یه چیزی خواستم تا دیگه اینجا نباشم

ولی چرا خدا بدتر شد؟؟!!!!!!!!!!!!!

من می ترسم خداااااا

نکنه اشتباه کردم.......نکنه اصلا نگاهم نمی کنی......نکنه اشتباه دعا کردم

ولی تو حرف دل منو می دونستی...........بهتر از خودم می دونستی چی می گذره تو دلم

چرا اینطوری شد؟؟!!!!!

باشه خدا

ناشکری نمی کنم

ناشکری نمی کنم

من هنوز منتظرم........

می دونم حتی لایق این نشونه ها هم نیستم........حتی لیاقت اینکه صدات بزنم نیستم

ولی خودت دستور دادی ازت درخواست کنیم......ازت گدایی کنیم 

و خودت قول استجابت دادی

من به این امید که در دلم از همیشه بیشتره .........هنوز منتظرم

بیشتر از همیشه دوستت دارم

 



نظرات شما عزیزان:

somayeh
ساعت7:23---22 فروردين 1392
آجی قربونه دلت بره
میدونم یه روزی نتیجه اینهمه صبر و بردباریتو میگیری و اون روز زیاد دور نیست


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:,ساعت18:37توسط زینب | |