دنیای کاغذی من

شرمنده ام ، که بی تو ... نفس می کشم هنوز...

خدا جونم خیلی دوست دارم ..!

خدایا بنده بدیم ؟ اطاعتت نکردم ؟ میدونم " ولی من بنده ام و تو خدایی ...!

خدایا جنبه ام کمه ؟ میدونم " ولی خسته شدم ...!

ای خدا بابا یه باراستثنا قائل شو و منو ببر...! داغونم تو که بهتر از بقیه میدونی .!

خرد شدم "خوردم کردن"با اون نگاه ها "با اون حرفها "خدا بسه ..!

خدایا باهات حرف دارم .. خدا بیا و گوش کن .. یه بار فقط یه بار .. بابا دیگه نمیخوام ادامه بدم .!

از هر چی ادم رو زمین بدم میاد از ادمای ادم نما بدم میاد .. کمکم کن .!

چقدر بیام بگم کمکم کن دستامو بلند کردم چرا نمیگیرشون ؟!

به دادم برس تو که دادرس همه ای منم یکی از بقیه "منم یکی از بنده های خر و زبون نفهمت مگه کمم؟

میدونی خدا خیلی شاکیم خیلی دارم سعی میکنم به روی خودم نیارم که بیزار از این دنیای لجنت..!

خدایا چرا به من بال ندادی تا هروقت دلم گرفت بپرم بیام پیشت ..!

خدایا چرا حسرت یه بال و تو دلم گذاشتی چرا حسرت یه پرواز و تو دلم گذاشتی .!

خدایا چرا منو تو این دنیای غریبت تنها گذاشتی ؟

خدایا چرا احساس میکنم خیلی غریبی خیلی ...!

خدایا مگه نگفتی از رگ گردن به ما نزدیک تری پس چرا زخمای منو نمیبینی چرا حرفهای منو نمیشنوی !

چرا تو دستمو نمیگیری چرا حالا که خوردم زمین نمیتونم بلند شم دستمو نمیگیری بلندم کنی مگه تو

این نزدیکا نیستی چرا  نمیبینمت چرا احساست نمیکنم ...!

خدا اگه تو فراموشم کردی اگه تو دیگه دوستم نداری اما بدون که خدا من تو رو خیلی دوست دارم خیلی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:,ساعت19:36توسط زینب | |